vasael.ir

کد خبر: ۱۵۱۴۸
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۸:۴۲ - 02 November 2019
آیت الله مبلغی / ۱۱۱

فقه الاجتماع | فهم الاصحاب و کارکرد آن

وسائل ـ آیت الله مبلغی ضمن تبیین زیرشاخه‌های کارکرد فهم اصحاب گفت: زیر شاخه اول این است که نص هیچ مشکل و اختلال از انحاء ثلاثة ندارد. دلالت دارد که ظاهر هم هست. دلالت بی نقص و عیبی است. ولی اصحاب یک چیز دیگری فهمیده اند. در اینجا اگر فهم اصحاب را معیار قرار دهیم، این سلب می‌کند از آن اعتبار ظاهره. به تعبیر دیگر آن نص را می شکند از آن ظهور. سلب می‌کند و به جای آن، معنایی را می‌نشاند. همان معنایی که متعلق فهم است.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله احمد مبلغی، فقه الاجتماع| تبیین مستندات اعتبار اجماع بر فهم و فهم الاصحاب و کارکرد فهم اصحابدر صد و یازدهمین جلسه درس خارج فقه الاجتماع که در سال ۱۳۹۷ در مؤسسه مطالعات دین‌پژوهی معاصر برگزار شد، به ادامه بحث مستندات اعتبار اجماع بر فهم و فهم الاصحاب پرداخت.

عضو مجلس خبرگان رهبری درباره زیرشاخه های کارکرد فهم اصحاب بیان داشت: کارکرد فهم اصحاب دو زیرشاخه دارد؛ زیر شاخه اول این است که ان النص له دلالة ظاهرة فی معنی؛ نص هیچ مشکل و اختلال از انحاء ثلاثة ندارد. دلالت دارد که ظاهر هم هست. دلالت بی نقص و عیبی است. ولی اصحاب یک چیز دیگری فهمیده اند. در اینجا اگر فهم اصحاب را معیار قرار دهیم، این سلب می کند از آن اعتبار ظاهره. به تعبیر دیگر آن نص را می شکند از آن ظهور. سلب می کند و به جای آن، معنایی را می نشاند. همان معنایی که متعلق فهم است.

وی در مورد زیر شاخه دوم اظهار داشت: زیرشاخه دوم این است که یک نصی که حامل و حاوی یک قاعده است، و این قاعده من حیث موضوع ها تشمل یک محدوده وسیعی را. و لکن الاصحاب جاؤوا و فهموا من هذه القاعدة دایرة اضیق.

رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: فهم اصحاب اگر معیار باشد، باید قاعده را آن گونه که فهمیده اند، بفهمیم. موضوع قاعده را آنگونه که تعریف کرده اند، تحدید کنیم. و یوجد لذالک امثلة کثیرة فی الفقه. مثلاً الحرج الحاصل من محرم. موضوع آن حرج است که واجبات و محرمات را می گیرد و اصحاب ، لاحرج را در محرمات اجرا نکردند. و توسعه نداده اند.

آیت الله مبلغی در مورد اجماع فهی گفت: بحث فهم است. اجتهاد شیعه خیلی حُر است ولی یک جا دستش بسته می شود که اصحاب این چنین گفته اند. قبلاً خیلی بسته بود ولی حالا مقداری اجتهادها قوی تر شده است. البته دو شخصیت در زمان ما مقابل هم ایستادند. آقای خوئی درباره اجماع، رابطه را با سلف قطع می کند و دومی مرحوم آقای بروجردی است که منضبط می کند. یک قاعده منهجی دیگر هم درآمد. التجنب عن تاسیس الفقه الجدید.

عضو مجلس خبرگان رهبری در پایان یادآور شد: ما خیلی جاها می ترسیم که مبادا فقه جدید درست شود. باید قاعده درست شود. اولین کسی هم که مطرح کرده وحید بهبهانی و بعد هم صاحب جواهر. گسترده استفاده می کند. بعد هم شخصیت های بعدی مثل مرحوم حکیم استفاده می کند. صاحب جواهر هم در تطبیق قواعد، تاسیس فقه جدید را خطری می داند. بقیه هم خطر را دیده اند ولی بحث نکرده اند. بحث مهمی است. نکات روشی ما درگیر با فهم نیست. نکات خیلی اصولی است. ولی این نکاتی که در این یک دو جلسه آمد، نوعی ما را درگیر می کند با فضای تاریخ اولاً و با فضای فهم ثانیاً.

 

خلاصه جلسه گذشته

آیت الله احمد مبلغی در جلسه گذشته به مستندات اعتبار اجماع بر فهم و فهم الاصحاب اشاره کرد و گفت: ما سه مستند را می توانیم برای اعتبار فهم اصحاب یا اجماع بر فهم تصور کنیم که آن سه مستند عبارت است از یک ادرائیة یعنی آگاهی بیشتر به مذاق شریعت، دو ناشئیة یعنی ناشی شدن از معصوم، سه لاردعیة یعنی تقریر معصوم.

عضو مجلس خبرگان رهبری در ابتدا نقاط اشتراک و افتراق اجماع بر فهم و فهم الاصحاب را تبیین کرد و اظهار داشت: این دو در سه نقطه مشترک هستند، نقطه اول این که تمرکز در هردو، بر فهم از نص است؛ فهم از نص، در هر دو، آن جان مایه و موضوع اصلی هر دو را تشکیل می دهد. نقطه مشترک دوم این که سوال متوجه در هر دو، واحد است و آن این است که آیا فهم، معیار است یا نه؟ و نقطه مشترک سوم این که تعددیة در هردو شرط است چون در هیچ کدام فهم یک نفر مطرح نیست.

وی افزود: و اما نقاط افتراق. اولا در اجماع بر فهم یک میزانی از تعدادیه شرط است که آن میزان یا اجماع است و یا ما بحکم الاجماع که شهرت است. به خلاف فهم اصحاب در تراث ما هیچ سطحی برای آن لحاظ نشده است. اصل تعددیة هست، چون می گویند اصحاب، و نمی گویند صحابی. تفاوت دوم این است که در اجماع فهمی دو قسم جای می گیرد یکی اجماع فهمی مسلمین هست و یکی اجماع فهمی شیعه هست. در حالی که در فهم الاصحاب، فهم اصحاب شیعی را می گویند.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بعد از شمردن مستندات اعتبار اجماع بر فهم، به توضیح یکایک آنها پرداخت و خاطر نشان کرد: ادرائیة دو منشا می تواند داشته باشد یکی اقتراب العهد؛ عهد ایشان قریب تر بوده است و طبیعتا به مذاق شریعت آگاهتر بودند، ئوم این که دارایی و برخورداری از چیزی که جعلوهم فهموا هکذا. اتفاقا در ادبیات فقهی ما هم آمده است و فهم الاصحاب مقدم لانهم ادری بمذاق الشارع و اعلم.

وی اظهار داشت: مستند دوم ناشئیة است به این معنا که ان الامام علیه السلام هو الذی وراء هذا الفهم، به هرحال یا حدیثی است که از پیغمبر است یا از امام سابق بر این امام هست و یا داریم در تراثمون که تفسیر کردند و اینجا ناشئیة است یعنی فهم اصحاب هکذا قد تولّد و تکوّن فی ضوع ذاک القول الذی کان للامام علیه السلام. مستند آخر لاردعیة است یعنی امام چیزی نفرموده است و در حضور او و در مرئی و منظر او سخنی گفته شده است و فهمی از آیه ای یا حدیثی ارائه شده است که امام سکوت کرده است و ردع نکرده است. این عدم الردع یعنی امضاء الامام بالنسبة الی هذا الفهم.

رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: ما دو چیز را اگر به هم ضمیمه کنیم می توانیم یکی از این مناشئ ثلاث را بفهمیم یکی سنخ و نوع اصحاب که فهمی را ارائه کردند و دیگری قرائن قابل انضمام به این قسم اول که نوع اصحاب است. نوع که می گوییم از این جهت است که فرض کنیم اصحاب در زمان غیبت صغری این فهم را انجام می دهند، یک وقت اوایل غیبت کبری هست، یک وقت هم دیرتر، هر قدر عهد ایشان قریب تر باشد، قرب العهد بیشتر به نظر می آید.

آیت الله مبلغی افزود: تقریر همانطور که ظرف زمانی دارد مثلا من اگر یک فهمی را از آیه به عمل می آورم و امام حرفی نمی زند و این عدم ردع امام نمی تواند این فهم من را درست کند. ظرف زمانی دارد، ظرف مکانی هم دارد که اگر زمان امام باشد ولی در یک مکانی که لیس بمرئی و منظر الامام فایده ای ندارد، باید وحدت مکانی و زمانی باشد. این قیدی است مربوط به خود تقریر و اصلا شرط تقریر این است و باید ضمیمه شود.

عضو مجلس خبرگان رهبری، به صورت استطرادی به تاریخچه مساله تقیه پرداخت و گفت: ما از زمان اخباری ها به بعد یک حرکت در جهت توسعه قاعده تقیه به دلایل مختلف داشتیم، در نتیجه قاعده تقیه بلایی به جان فقه شد و اشکالات و اختلالات زیادی را در نظم فکری و فقهی ما ایجاد کرد. متاسفانه اخباری ها که رفتند ما فقط یک بخشی از افکار آن ها را تصحیح کردیم وآن هم اصول است. ما باید یک بازنگری نسبت به قاعده تقیه داشته باشیم. آیا هر کس که اهل سنت بود، می توانیم حمل بر تقیه کنیم؟ بعضی از اهل سنت با خلفاء زمان خود درگیر بودند و ما از آنها چه خوفی داریم؟ تقیه باید حساب و کتابی داشته باشد.

ایشان در پایان ضمن اشاره به کارکردهای فهم اصحاب، به توضیح یکی از آنها پرداخت و اظهار کرد: ما دو نوع کارکرد را در فهم اصحاب در تراث حدیثی می بینیم یکی کارکرد جبر و تعیین و دیگری کارکرد سلب و تعیین. جبر و تعیین جایی است که اختلالی در دلالت یک نص وجود دارد و لکن الاصحاب قد فهموا ذلک مدلول الذی بشکل طبیعی لایمکن قبوله یعنی همان دلالت را پذیرفتند، پس اینها آن ضعف دلالی موجود در نص را جبر می کنند و آن مدلول معین می شود.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

سه نوع کارکرد برای فهم اصحاب

بحث در فهم اصحاب بود که سه نوع کارکرد برای فهم اصحاب می شود ملحوظ داشت. یکی تحت عنوان جبر و تعیین که ظاهراً سه زیرشاخه برایش لحاظ شد. و آن جایی است که اختلالی باشد در یک روایت.

عرض کردم سه نوع اختلال داریم. سه گونه اختلال داریم که توضیح دادم در جلسه قبل.

منتها چون اختلال دارد، این فهم اصحاب جبر می کند، منجبر می کند و تدارک می کند آن ضعف و کاستی را و بعد همان معنایی را که متعلق فهم است، تعیین می شود. در واقع تعیین، یک فعل جدیدی نیست برای فهم اصحاب؛ به محض اینکه جبران شد، همان معنای ناقص بر می آید از حیث دلالی و از حیث اضطرابی روایت.

تعیین، یک فعل جدیدی از سوی فهم اصحاب نیست.

یک قسم دومی از کارکرد را می توانیم برای فهم اصحاب در نظر بگیریم تحت عنوان سلب و تعیین.

زیرشاخه های کارکرد فهم اصحاب

دو زیرشاخه دارد:

  • ان النص له دلالة ظاهرة فی معنی: نص هیچ مشکل و اختلال از انحاء ثلاثة ندارد. دلالت دارد که ظاهر هم هست. دلالت بی نقص و عیبی است. ولی اصحاب یک چیز دیگری فهمیده اند. در اینجا اگر فهم اصحاب را معیار قرار دهیم، این سلب می کند از آن اعتبار ظاهره. به تعبیر دیگر آن نص را می شکند از آن ظهور. سلب می کند و به جای آن، معنایی را می نشاند. همان معنایی که متعلق فهم است.
  • زیرشاخه دوم این است که یک نصی که حامل و حاوی یک قاعده است، واین قاعده من حیث موضوعها تشمل یک محدوده وسیعی را. و لکن الاصحاب جاؤوا و فهموا من هذه القاعدة دایرة اضیق.

فهم اصحاب اگر معیار باشد، باید قاعده را انگونه که فهمیده اند، بفهمیم. موضوع قاعده را آنگونه که تعریف کرده اند، تحدید کنیم. و یوجد لذالک امثلة کثیرة فی الفقه.

مثلاً الحرج الحاصل من محرم. موضوع آن حرج است که واجبات و محرمات را می گیرد و اصحاب ، لاحرج را در محرمات اجرا نکردند. و توسعه نداده اند.

یک زن و مرد نامحرمی در یک مکانی به هر دلیلی هستند. این امر محرم که ما مثلاً بخواهیم با همدیگر بگیم و حجاب را رعایت کنیم، حرجی است. مثال زیاد دارد. القاعده لها موضوع و الموضوع لها الشمولیة و الصحاب لایفهموا هذه الشمولیة.

قاعده دو مصداق دارد. لذا ما میتوانیم بگوییم اینجا کسر می کند یک چیز ما له القوه ای را و بعد آن متعلق فهم را به جایش می نشاند و نهایی می کند. البته این دومی که بحث قاعده است، بر اساس آن، یک قاعده دیگری که قاعده روشی است، ساخته شده است و آن اجتناب از تاسیس فقه جدید است. این قاعده از خاستگاه معیاریت فهم اصحاب در تحدید تضییقی نسبت به موضوع قاعده برآمده است.

پس این دومی یک جایگاه حساس روشی هم پیدا می کند. بگونه ای هم ممکن است تنه بزند به نوآوری فقهی هم. نوآوری فقهی هم بخشی از آن سایه تطبیق قواعد فقهی است. قواعد فقهی از جمله مسائلی است که برای پوشش دادن مسائل مستحدثه کاربرد دارد. مرحوم شهید مطهری وقتی می خواهد بگوید فقه ما توانایی دارد مسائل مستحدثه را پوشش دهد، قواعد فقهیه را می فرماید. حالا ابزارهای مختلفی است. اهل سنت به مقاصد الشریعه توجه می کنند. بعضی به مناطات توجه می کنند. قیاس اولویت هست که نوعاً از آن غفلت می کنند و کاربردهایش زیاد است.

مذاق شریعت ممکن است یک جاهایی این نقش را ایفا کند. ابزارهایی برای توسعه هست ولی شهید مطهری بر قواعد فقهی تمرکز دارد .

اگر این برچسب را به قواعد فقهی بزنیم که بشرط ان لم یفهم الصحاب منها و قید به حساب بیاوریم، مقداری دست و پای قواعد فقهیه بسته می شود. البته معنایش این نیست که هرجا می خواهید گسترش دهید، این مسئله مستحدثه است. ممکن است لاحرجیات در قدیم هم بوده است ولی قید می زند.

 

لزوم التجنب من تاسیس الفقه الجدید

اگر دومی را بپذیرید، یعنی معیاریت فهم اصحاب را نسبت به دایره موضوع قواعد به رسمیت بشناسید،آن وقت از دل این و بر اساس این، شما یک قاعده روشی می شود تولید کنید.

الا و هی لزوم التجنب من تاسیس الفقه الجدید.

تمامی مواردی را که نگاه کردم، تاسیس فقه جدید، در تطبیق قواعد است. یا قاعده اصولی یا فقهی. فرقی نمی کند.

این دو کارکرد را داریم.

اما بعد از اینکه دو کارکرد را در ذیل فهم اصحاب تعریف کردیم، نعود الی المقام.

 

فهم اصحاب از آیه «ولأمة مؤمنة خیر من مشرکة»

بحث این است که اصحاب قداجمعوا و لیس فقط الاصحاب بل العلماء من الاسلام. علماء المسلمین من البدو الی هنا قد اجمعوا علی فهم خاص بالنسبة الی آیة الشریفة «ولأمة مؤمنة خیر من مشرکة»

ما اگر این ایه را در نظر بگیریم، می گوییم که علمای اسلام همه شان شیعه و سنی از این آیه اینگونه فهمیده اند که نمی شود با مشرکات، ازدواج کرد. بحث همین است. بحث دیگری هم هست که مشرکات هل هی اعم من الکافرة کتابیة؟

هناک آیة لها دلالة و نجد الاصحاب بل المسلمین قد قاموا بفهم خاص بنسبة الآیة و قالوا ان الزواج مع الکافرة غیرالکافرة محرمة.

اجماع بر فهم وجود دارد. این ادعا است.

اشکال:

آیه مربوط به جوامع سنتی است. لذا کراهت فهمیده بشود.

جواب:

یعنی میخواهید بگویید آیه یک زمانی دلالت برحرمت کند و یک زمانی بر کراهت؟ می شود قبول کرد؟

اشکال:

اصل در خیر، تعیّن نیست. افضلیت را می گوید که با حرمت سازگار نیست.

جواب:

اجماع بر فهم را چکار کنیم؟ اگر معتبر باشد، چکار کنیم؟ زمان و مکان، تبدیل موضوع می کند.

اگر یک حکمی، علت آن عوض شود، و موضوع آن تبدل پیدا کند یا حکمت آن کلاً منتفی شود، (آن که می گویند الحکم یدور مدار الحکمة، یعنی لازم نیست همیشه حکمت باشد ولی نوعاً دارد، اما اگر کان لحکم حکمة و جاء زمن فزال تلک الحکمة اساساً بحیث لایمکن ان تترتب علی هذا الحکم ای مورد من هذه الحکمة)

این دیگر معلوم نیست که بگوییم حکم می ماند.

لذا بعضی فقها (محقق داماد) گفتند، این مورد را ما نمی توانیم بپذیریم.

معقول هم است.

حکم بدون حکمت نمی شود. لذا اینجا موضوع عوض می شود. تبدل موضوع شاخه هایی دارد، یکی اش این است که کلاً حکمت نابود شود.

خوب این یک حرف دیگری است. فرض کنید کسی بگوید در ان زمان اگر شما می آمدید و ازدواج می کردید با یک کافری، این یدعوننا الی النار. و خود قرآن هم دارد این را. دعوت به نار می کنند. اگر شرایطی پیش امد که دعوت به نار در کار نبود. گویی دعوت به نار علت است.

اینجور نیست. بحث خواهیم کرد که بحث در ایجاد منزلت است. منزلت انتسابی، یک بخشش انتساب دینی است. ازدواج اینجوری سر از بی ایمانی فرزندان درآورد. منزلت دین خاص ایجاد کند.

با خود روایت و آیه کار داریم. اگر ایه متضمن حکم است و آن حکمت زائل شود، موضوع عوض می شود. موضوع، هو الذی تدعوه هذه الحکمة.

خدا حکیم است. نگویید که حکمت دایر مدارش نیست. چون در جواب گفته می شود که هر از گاهی باید خودش را نشان بدهد.

 

اشکال بر اجماع بر فهم:

نحن بالنسبة الی هذه الآیه لانخلو من حالتین: اما نستفید من هذه الآیه نفس الاستفاده التی وقعت لهؤلاء

دیگر فهم اصحاب معیاریتی ندارد. و الفهم یجبر النص. یا قوتی دارد و هذا الفهم یکسِره. این معیاریت یا جبر است و یا کسر است.

اینجا که موافق است. اگر از ایه همین را استفاده می کنیم، فهم اصحاب مؤید می شود.

بحث ما در دلیل است.

و اما اگر از این آیه استفاده دیگری داشته باشیم. غیر از متعلق فهم اجماعی قرار گرفته باشد، اینجا این فهم اجماعی می تواند جلوی من را بگیرم در این استفاده از ایه.

 

جواب:

اگر معیاریت را بپذیریم، و ایه ظهور داشته باشد،در جبر ممکن است قبول کنند ولی در کسر نه. مگر قرائنی در کار باشد.

به این مقدار نمی توانیم از ظهور آیه صرف نظر کنیم. لو کان لنص ما ظهور، فهم اصحاب می تواند ان را بشکند.

اگر اینطور باشد، باید در جواب گفت: یک قیدی را باید برای این کسر ما بپذیریم. اگر مبنائا نپذیریم که هیچ.

اگر مبنائا بپذیرید باید یک قیدی را اضاف کنید. آن قید این است:

این دو معنایی که برای نص لحاظ می شود؛ یک معنایی که اصحاب گفتند ویک معنایی را من می فهم، این دو معنا، دو عدل یک معنای جامع مشترک نباید باشد.

زیرا اگر اینگونه باشد، احتمال غلطیده شدن اصحاب به یک ورطه اجتهادی و فهم بر اساس یک عادت یا اجتهاد مخفی (از اصحاب نمی شود اجتهاد مخفی را دور کرد؛ همین عوام هم وقتی از قران می فهمند، دارند اجتهاد می کنند)

ظاهرا ایت الله بروجردی (خیلی خواستم دیدگاههای ایشان را نسبت به اصول متلقاة بیابم) [این مطلب را بیان کرده اند]

اخوی ایت الله صافی، در بخش اصول متلاة یک قیدی آورده است:

اگر انچه در اصول متلقاة واقع شده، معرضیت برای یک اجتهاد دارد، فتوای او اعتبار ندارد.

مثال: اگر در نص یا امر تلقی شده و رسیده به اصحاب، یک مطلقی دست به دست بیاید، و این فتوای به اطلاق کند یا خودش اطلاقی را ارائه کند(اگر ما باشیم ممکن است برای کلام معصوم اطلاق قائل نباشم)

باید آن امری را که اجمعوا علیه باید آن لب لباب فتوا باشد نه آن حواشی.

 

اجتهاد مخفی

اصولاً اجتهاد مخفی (غیر رسمی و حاشیه ای) امری است که واقع می شود.

چیزی نیست که خیال کنید، وقتی می گوییم اجتهاد نمی کردند، لامحاله اجتهاداتی بوده است. حداقل است اینها.

اگر این را قبول کنید و ببینید که المعنیان ذاک المعنی الذی فهمه الاصحاب و المعنی الذی نفهمه

این دو معنا یک قدر مشترکی دارند و احتمال اینکه اصحاب دچار اجتهاد مخفی شده باشند، فهم اصحاب اعتبار ندارد مگر اینکه دو معنا متباین باشند. اشکال نیز مطرح است؛زیرا ممکن است آیه نهی تحریمی باشد یا تنزیهی.

نهی تنزیهی بعضی گفته اند به قید خیرٌ، لسان آن لسان یک نوع نصیحت و ارشاد است.

اگر این باشد، حتی احتمالش هم برود آن وقت این دو معنایی بودن ضرر می زند به معیاریت فهم اصحاب.

اتفاقاً من در کلام شهید ثانی، فهم اصحاب را که برخی به رخ کشیده اند نسبت به یک حدیث، یک حدیثی است که یتضمن کلمة الصدقة

آنها از صدقه وقف را فهمیده اند. شهید ثانی جلوی این را می گیرد. چون صدقه به معنای معهود است و در اینجا دو معنایی است لذا قبول نمی کنیم. اینجا لغزنده است.

ما مواجه هستیم با یک آیه ای که یمکننا ان نفسره انها فی مقام الارشاد و فی مقام توجیه نهی تنزیهی.

لذا از این اجماع نمی توانیم طرفی ببندیم.

اگر در زمان معصوم در مرآی امام معصوم یک استفاده ای از این آیه به عمل آمده باشد و المعصوم قد سکت، آن حرف دیگری است.

آیا چنین چیزی واقع شده؟من می گویم اهل سنت چنین استنباطی را داشته اند. دائما به این آیه [تمسک می کردند].

اما از شیعه یک حدیثی است که باید واکاوی بکنیم. گویا در آن حدیث، کسی از اصحاب فهم من هذه الآیه هذه الذی فهمه اهل السنة و الامام لم یردع عنها.

بحث تا اینجا پیش آمد که در ارتباط تطبیق این قاعده اجماع فهمی بر مقام، نمی توانیم آن را تطبیق دهیم. چون اصولاً ما هم ممکن است ان را بفهمیم. یک دلیل است. نگویید دو دلیل است.

اگر فهم ما از آیه این نیست، آن موقع باید این قید را اضافه کرد. این قید یک مولفه ای است که اضافه می شود به مولفه هایی که قبلا عرض کردیم. مولفه های قبلی این است که یک نصی باشد و ببینیم علما بیایند و یک استفاده واحدی را – نه متزلزل- انجام دهند.

یک قید سومی است:

و هذا القید الثالث هو ان لایکون هناک جامع مشترک بین المعنین الذین احدهما وقع من قبل المجمعین و الآخر هو الذی نفهمه ان لا یکون هناک جامع مشترک بین المعنین بحیث یحتمل وقوعهم و لو بشکل احتمالی فی نوع من المیل الاجتهادی الی احد المعنین

اگر این باشد، اعتبارش را از دست می دهد.

و لقد اجاد الشهید الثانی بالنسبة الی حدیث ورد فیه کلمة الصدقه و قد فهم الاصحاب من عنوان الصدقة ان المقصود منها الوقف و لکن هو لایقبل هذا الفهم و یقول لعل المعنی الاصلی للصدقة کان مراداً

یعنی حالت دو معنایی پیش امده است و معیاریت از دست می رود.

اینجا هم دومعنایی احتمالش هست.

سؤال:

وجه مشترک صدقه و وقف چیست؟

جواب:

وجه مشترک ان یک نوع انفاق است و بذل و بخشش است. یک نوع صدقه جاریه است. وقف از مصادیق صدقه است.

هر دو یک وجه مشترکی بین شان هست. زیر یک عنوان بذل و بخشش می گنجند.

این بحثهای امروز مقداری روشی است که در جای خودش باید بحث شود.

یکی از آنها معیاریت فهم اصحاب است. این معیار دو تا کارکرد دارد که توضیح دادم.

یکی دیگر اجماع فهمی بود.

بحث فهم است. اجتهاد شیعه خیلی حُر است ولی یک جا دستش بسته می شود که اصحاب این چنین گفته اند. قبلاً خیلی بسته بود ولی حالا مقداری اجتهادها قوی تر شده و باز شده. البته دو تا شخصیت در زمان ما مقابل هم ایستادند . آقای خوئی درباره اجماع، رابطه را با سلف قطع می کند و دومی مرحوم آقای بروجردی است که منضبط می کند. یک قاعده منهجی دیگر هم درآمد. التجنب عن تاسیس الفقه الجدید.

ما ها خیلی جاها می ترسیم که مبادا فقه جدید درست شود. باید قاعده درست شود. اولین کسی هم که مطرح کرده وحید بهبهانی و بعد هم صاحب جواهر. گسترده استفاده می کند. بعد هم شخصیت های بعدی مثل مرحوم حکیم استفاده می کند. صاحب جواهر هم در تطبیق قواعد، تاسیس فقه جدید را خطری می داند. بقیه هم خطر را دیده اند ولی بحث نکرده اند. بحث مهمی است. نکات روشی ما درگیر با فهم نیست. نکات خیلی اصولی است. ولی این نکاتی که در این یک دو جلسه آمد، نوعی ما را درگیر می کند با فضای تاریخ اولاً و با فضای فهم ثانیاً./422/422/ح

 

تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶